من، او، آرامش
میبینم فاطمه خانم داد میزنه
میبینم محدثه خانم زودرنجتر و حساس تر شده.
به خودم نگاه میکنم. صبر و آرامشم کم شده. نظم خونه، نظم برنامه ایم، نظم فکریم، بهم ریخته
لبخندام کم شده و تو خلوت هم ناخوداگاه، اخم میکنم.
دردای روحی یه جوری ان که به قول مامان، وقتی بفهمیشون، بزرگترین قدم رو به سمت رفعشون برداشتی.
به درو دیوار زدم تا آرامشم برگرده. تا دوباره بشم همون مامان همیشه خندون
همون مادر مهربان مقتدر
یه توبه، یه استغاثه، یه عهد جدی
نظم برنامه ای و فکریمو اول برگردوندم. نظم ظاهری خونه هم که تا نباشه، نمیشه کاری کرد.
گوش کردن روزانه یه سخنرانی. الان من باید« محبت راز معنویت » استاد پناهیان رو گوش بدم.عالیه عالی
پیاده روی وورزش روزانه
محاسبه نفس جدی که اگر کارای تعهد شده رو انجام ندادم، جریمه نقدی کنم خدمو
اول شکر، بعد استغفار، بعد راهکار
شکر داده ها. باید ریز و شخصی باشه. کارهای خوب روزانه
استغفار هم همینطور. کارهای بد و کمکاریها
راهکار برای حل اشتباهات و رفع کمبودها. برنامه ریزی فردا و ...
آرامش چیز عجیبیه. خیلی باید مواظبش باشیم
هروقتم نبود، انقدر بگردیم تا باز پیدا بشه. بچه ی حساسی هم هست! زود میره و گم میشه
البته برا آدمهای کوچیکی مثل من.کسانی که سکینه بر قلبشون نازل شده، هیچی آرامششون رو فراری نمیده
ااین روزا دعا کنیم خدا به قلوب همه مون آرامشی از جنس سکینه ای که به قلوب مومنین نازل میکنه،نازل کنه
پ ن: چقدر مامانم زنده اس. هرلحظه گویا زنده تر میشه
چقدر مبارزه با نفس و خودسازیها موثرن. حتی بعد مرگ، بدرد خودمون و بقیه میخورن. مامان تا آخرین روز زندگی دنیاییش، مبارزه بانفس کرد.