من، او، ...

روزهای زندگی همسر یک طلبه

من، او، ...

روزهای زندگی همسر یک طلبه

من، او؛ داستان زندگی ماست!
ماییکه 14 سال است، تلخ و شیرین، در بود ها و نبود ها، در کنار هم هستیم و ان شالله در کنار هم می مانیم تا ظهور، تا شهادت، تا ...
اینجا از مسیر تکاملمان می نویسم؛ از دریافت هایم؛ از پیاده کردن اندکی از سبک زندگی اسلامی .

آخرین مطالب

من، او، نوش جان

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۶ ب.ظ

امسال وقتی گفت نمیرم، تنم لرزید. نکنه من با خواسته هام بهش فشار آوردم، نکنه کاری کردم که انگیزه اش برای قدم برداشتن تو راه ظهور، کم شده. نکنه دنیا رو پیش چشمش جلوه دادم و ...

نمی تونستم بذارم نره.

پول سفرش رو جور کردم. وسایل سفرش رو آماده کردم و قسمش دادم که بره.

بهش گفتم طاقت ندارم یه نفر بواسطه ی من از صف زائران اربعین، کم بشه.

روزهای آخر حضورش بود که باهاش تماس گرفتن و برای تبلیغ دهه آخر صفر هم ازش خواستن که بره. گفت چند دقیقه دیگه جواب می ده.

رو کرد بهم و گفت: ده روز سفرم طول می کشه؛ ده روز هم تبلیغ. بازم برم؟ خسته نمی شی؟ بچه ها اذیتت نمی کنن؟

(حواستون که هست! نزدیک امتحانای آخر ترم دبستانیها و فرجه ی پایان ترم خودمه)

گفتم: من که به طلبه، «بله» گفتم، این سختیها برام شیرینه! وقتای دیگه به فکر اذیت شدنم باش اما هرجا پای اهل بیت وسطه، اذیت ها، نوش جونم

گوشیشو برداشت تا بهشون بگه که واسه تبلیغ می ره و من رو کردم به قبله و آروم گفتم: اللهم تقبل منا

۱۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۹:۵۶
بانو ایرانی

من، او، تلقین

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۵ ب.ظ

چند وقته یه چیزهایی در مورد جملات تاکیدی مثبت و فعال کردن ضمیر ناخودآگاه در جهت مورد نظر و اینها خوندم. مطالعات مختصری نبوده و دیدم خب عقلانیه و در شرع هم چیزی علیه این مطالب نیومده.

خب ما هم مطابق سبک زندگی خودمون - که سعی کردیم  مبتنی بر اسلام باشه - جملات تاکیدی مثبتی رو در برنامه روزانه قرار دادیم. اول صبح یا آخر شب، اونها رو با هم تکرار می کنیم و ...

توی این جملات تاکیدی، چیزهایی که داریم و می خواهیم تقویت بشه، چیزهایی که کم داریم و می خواهیم بیشتر بشه و چیزهایی که در داشتنشون نقص داریم رو به صورت مثبت به خودمون تلقین می کنیم.

مثلا چند تا از جمله های محدثه خانم اینهاست:

دقت من روز به روز بیشتر می شه

من هر روز دوستان بیشتری پیدا می کنم

من هر روز شاداب تر می شم

نظم من هر روز بیشتر می شه

اخلاق من هر روز بهتر می شه

حافظه من هر روز قوی تر می شه

و ...


فاطمه خانم هم با زبون بی زبونیش جملات تاکیدی مثبت برای خودش درست کرده. من می ذارم حرفهای خودشو بزنه اما بعدش خودم جمله بهش تلقین می کنم

من هر روز اخلاقم بهتر می شه

من هر روز بهتر حرف می زنم

و ...

شاید هنوز کامل کامل عمل نکرده باشم اما واقعا اثرات مثبتش رو دارم میبینم.

محدثه خانم واقعا شاداب تر شده و با اون همکلاسیهاش که هر روز مشکل داشت، و با غصه و ناراحتی ازشون حرف می زد، الان خاطره های خوب تعریف می کنه و ظاهرا بهشون حس بهتری داره.

نظم دقت و اعتماد به نفسش بیشتر شده و ...

فاطمه خانم هم همینطور؛ حرف زدنش و اخلاقش بهتر شده


راستی بین جملات تاکیدی مون، یه جمله ی کلیدی هم داریم:

محبت من به اهل بیت، هر روز بیشتر می شه

می دونم چیزی که می تونه دخترام رو نجات بده، محبت واقعی به اهل بیته. می تونه مثل یک حصن حصین، اونها رو حفظ کنه. خدا خودش این فرزندان حضرت معصومه رو تربیت کنه و نجات بده و به من کمک کنه خوب بنده هاشو مراقبت کنم.



۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۹:۴۵
بانو ایرانی

من، او، لجبازی

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ق.ظ
چند وقتیه فاطمه خانم باهوش ما، یه چیزی رو یاد گرفتن. فهمیدن که من طاقت اشکها و پدرش طاقت صدای گریه اش رو نداریم و به زیبایی داشتن ما رو مدیریت می کردن
مثلا هرچی می خواست، سریع بغض می کرد. وقتی با من طرف بود، اشک می ریخت و وقتی با پدرش طرف بود، با صدای بسیااااااااااااااااااااااااار گوش خراش، مشغول گریه می شد.
من کلا معتقدم چیزی که ضرری برای بچه نداره نباید الکی محدود و محرومش کرد! حالا مثلا چون عرف نیست! یا چون با سلیقه شخصی من هماهنگی نداره! البته خوب من هم سعی می کنم سلیقه ی خودمو با خواست بچه هماهنگ کنم مثلا چندین گزینه ی متناسب با سلیقه ی خودم پیش پاش بذارم که هرکدوم رو انتخاب کرد، سلیقه ی من هم تامین شده باشه. البته اگر یه چیزی مد نظرش باشه که فقط و فقط سلیقه من مطرح باشه و با هیچ ترفند دیگه ای هم نتونم سلیقهم رو اعمال کنم، کوتاه میام!
ولی اصلا از چیزی که براش ضرری داره، کوتاه نمیام! محدثه خانم دیگه فهمیده بود که اصلا با گریه و لجبازی نمی تونه از من باج بگیره البته این رو هم به خووووووووبی فهمیده بود که وقتی مادر بزرگش هستند، باید یه جوری گریه کنه که ایشون بشنون یا یه جوری بغض کنه که ایشون ببینن! اونوقت قطعا به خواسته اش رسیده بود!
برگردیم به ماجرای خانم فاطمه ی باهوش!
دوتا اتفاق ظرف یک روز، باعث شد تا خانم خانمهای باهوش ما، خیلی زود بفهمه که اینجوریام نیست و مامان، مامانه!
اتفاق اول: داشتیم از بیرون برمیگشتیم. نون خریده بودم و چند تا چیز دیگه. فاطمه خانم نون رو روی دست گرفت و وارد خونه شد. پایین پله ها ایستاد؛ یه چیزی گفت که من نفهمیدم. نون رو ازش گرفتم. دوسه تا پله بالا رفتم و گفتم بیا عزیزم
زد زیر گریه. من از گریه اش تعجب کردم. هرچی می گفتم فاطمه چی شده، هیچی نمی گفت فقط گریه می کرد. و چون خواسته اش برطرف نمی شد، بلند تر و پر اشک تر گریه می کرد.
ساعت استراحت حاج آقا و حاج خانوم صاحب خونه مون بود و گریه هاش رو باید هرچه سریعتر قطع می کردم. اما نمی خواستم باج بدم بهش.
اومدم روبروش روی پله اول نشستم و گفتم فاطمه جان من نمی فهمم تو چی می گی. منتظرت می مونم تا گریه هات تموم شه بعد برام بگی چی می خوای! از وسط گریه ها و اشاره هاش فهمیدم می خواست من کفششو درارم و اون نون رو ببره از پله ها بالا.
ده ثانیه بعد هنوز داشت با شدت گریه می کرد که گفتم حاج آقا ناراحت می شن ها! موافقی کفشاتو دراری بریم بالا من نون رو دم در بهت بدم تو ببری بذاری تو سفره؟
سریع گفت : آده(آره)؛ در دم اشکاشو پاک کرد و در کمال ناباوری من،کفششو دراورد و با خنده و سرعت از پله ها بالارفت.

اتفاق دوم: محدثه خانم و پدرش خوابیده بودند. من هم می خواستم فاطمه خانم رو بخوابونم و بخوابم. رختخوابشو انداختم اما شروع کرد به بغض و گریه که من می خوام پیش تو بخوابم.
انقدر بی مهابا گریه میکرد که حتی نمی تونستم براش توضیح بدم.
باز کنارش نشستم و گفتم عزیزم منتظر میمونم تا گریه هات تموم شه بعد با هم صحبت کنیم.
10-20 ثانیه بعد، گفتم فاطمه جون بالشتت برای خواب راحته؟ جوابی نداد و همچنان گریه کرد
گفتم موافقی بخوابی، دستتو بگیرم برات قصه بگم یا لالایی بخونم
سریع دست منو گرفت و خوابید سر جاش و گفت: لالایی
از سرعت تغییر حالتش واقعا جا میخورم.
الحمدلله از اون روز دیگه اونجور لجبازی و گریه زاری راه انداختن دیگه پیش نیومده
۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۱:۴۸
بانو ایرانی

من، او، فراز و نشیب

سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۲۳ ق.ظ

زندگی سخته. خیلی سخت. کوره های امتحان خدا خیلی داغه. گاهی حس می کنی تمام وجودت گداخته شده. گاهی تاولها رو روی بدنت حس می کنی. گاهی گویا جهنم زیر پوستته

گاهی پای آدم می لغزه و تا قعر جهنم پیش می ره اما یه اشک، یه توسل، یه توبه، یه قول، انگار حبل الله المتینی می شه که تا دم بهشت خدا می بردش.  آرامش تمام وجودشو میگیره

چه خوبه که هنوز زنده ایم تا بتونیم قدمهای بیشتری برای رضایت خدا برداریم

چه خوبه که خدا هنوز فرصت داده بهمون. یعنی هنوز بهمون امیدواره!

توی فراز و نشیب زندگی، گاهی انگار سوار ترن هوایی شهر بازی شدی. با همون هیجان و دلهره ! با همون تردید ...

گاهی فکر می کنی همین جا آخرشه و دیگه تموم شد اما با یه حرکت ناگهانی دیگه، می فهمی که نه! هنوز هم ادامه داره!

من هم این چند ماه، گویا سوار ترن هوایی بودم. اما نه اینکه درجا زده باشم! سوار یه ترن هوایی شدم که به سسسسسرعت زندگی منو دچار تحول کرد! خیلی چیزها داشت فرو میریخت! خیلی ترس ها غلبه کرد! خیلی فراز ها و فرودها زیاد بود! و حالا به یک ثبات نسبی رسیده.

موقعیتی پیش اومد تا خیلی از شعارهامو در عمل پیاده کنم.

مثلا:

دردهاتو دورت نچین که دیوار بشن؛ زیر پات بذار که پله بشن

یا

اگر در روبروت قفله، دنبال کلید باش! اگر قرار بود این در باز نشه، جاش دیوار می ذاشتن

یا

وقتی به بن بست می رسی، بالهاتو امتحان کن! راه آسمون همیشه بازه

یا

فکر می کنیم چون خیلی گرفتاریم به خدا نمی رسیم اما چون به خدا نمی رسیم، خیلی گرفتاریم

یا

خدا هیچ کس رو بیشتر از توانش امتحان نمی کنه! حتما توان این امتحان رو داشتی

و ...

قوی تر شدم. ضربه خوردم ؛ زیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد! عوض شدم؛ بهتر و بدترش رو خدا عالمه. یه چیزای ارزشمندی رو از دست دادم اما یه چیزای ارزشمندی به دست آوردم. الان خوبه؛ الحمدلله به یه آرامش نسبی رسیدم.

ببخشید که نبودم. ببخشید که نتونستم وظیفه ام رو در قبال شما انجام بدم. ببخشید اگر کوتاهی کردم. اما همیشه به فکر اینجا و دوستان خوبم بودم. دوستان حقیقی ه فضای مجازیمو زیاد دعا می کنم. شما هم منو دعا کنید

ان شالله که بازم بتونم بنویسم. خوب! زیاد! مفید!

محتاجم به دعا؛ خیلی زیاد


۱۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۰۹:۲۳
بانو ایرانی

من، او، همنشین

شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ق.ظ

دوستان خوب که داشته باشی، حرفهای خوب میشنوی، حتی توصیه های اساتید ناااااب، به گوشت می رسه! خدا دوست خوب نصیب همه مون کنه

چند وقتی یه دوست خوب دیگه نصیبم شده که از شاگردان استاد همیز هستند. داشت توی جمع حرف می زد که دیدم حرفهاش عالیه

گفت: هر نمازی که از اهل یه خونه قضا میشه، در رو روی یه سری شیطان باز می کنه که وارد خونه بشن. شاید هم به واسطه ی اون نماز قضا شده، یه سری شیطان متولد می شن که میان توو همون خونه! و وظیفه شون بهم زدن روابط بین اهالی اون خونه است!

حالا ما هی دنبال دلیل بد خلقی اهل خونه می گردیم! دنبال دلیل دعواها، سوء تفاهم ها، کدورت ها!

ما باید دائما تلاش کنیم که شیاطین رو از خونه مون بیرون کنیم.

و من یادم افتاد که یه سری چیزهای دیگه هم شیاطین رو وارد خونه می کنه

عدم نظافت خونه. خصوصا ظرف نشسته آخر شب و وجود تار عنکبوت

وجود آشغال در خونه در طول شب

بلند کردن صدا توو خونه. مخصوصا توسط زن

و ...

اما فضای اطراف ما هرگز خالی نیست! یا ملائک هستند یا شیاطین. یا با انرژی مثبت پره یا منفی!

قرآن خوندن، دعا خوندن، نماز اول وقت، خوش اخلاقی، خوش اخلاقی، خوش اخلاقی فرشته ها رو نازل می کنه و طبیعتا شیاطین می رن!

خدا به همه مون کمک کنه که هم نشین بنده های خوبش باشیم. هم فرشته ها، هم انسانهای پااااااااک و دوست داشتنی که خدا دوستشون داره

-------------------------------------------------------

پ ن1: یه اعتراف! وقتی بد خلق می شم، از خودم متنفر می شم! حفظ آرامش و خوش اخلاقیم، برام از همه چیز مهمتره! حتی از زیارت امام رضا که دلم پر می کشه براش

پ ن2: بعضیا که از نزدیک منو دیدن، می گن روش تربیتی من خوب نیست! و نمی پسندن! من یه مادر بسیار مقتدر و در عین حال مهربون و انعطاف پذیرم! اما خیلیا معتقدن مادر باید جلوه ی جمال خدا باشه و رحمت! غیر از این نباید ازش صادر بشه!

اما من معتقدم بچه باید با یه رفتار مقتدرانه و در عین حال محبت آمیز بزرگ بشه. اگر پدر مقتدر باشه تا این مسئولیت رو به عهده بگیره که فبها اگر به هر دلیل نیست، نمیشه که تربیت بچه رو متوقف کرد! مادر باید هر دو مسئولیت رو به عهده بگیره! مثلا بابای من جنگ بود! سر کار بود و ...، مادرمون هر دوو وظیفه رو عهده دار بود! خیلی مادرهای دیگه هم هستند که همراه مقتدرشون نیست! پس باید هر دو نقش رو ایفا کنن!

به نظر من اینکه از جلوه ی رحمانیت مادر، در نظر بچه کم بشه، بهتره تا تربیت بچه خراب بشه! هرچند چون خودم چنین مادری داشتم، می دونم اون جلوه ی رحمانیته هم چندان دست نمی خوره! فقط جلوی سوء استفاده گرفته می شه!

البته باز هم نظر اونها محترمه. خدا هدایتم کنه

۳۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۰۶:۰۰
بانو ایرانی

من، او، دعای مستجاب

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۳۷ ق.ظ

بعضی سریالها و فیلمها رو هرچی نگاه می کنم، باز هم مطلب جدید می گیرم. انگار هرچی علم و مطالعه و سنم بیشتر می شه، درکم از اون مطلب بیشتر می شه. عموما فیلمها و سریالهای تاریخی، فلسفی، مذهبی همینطورن برای من

یکی از این سریالها، یوسف پیامبره! قبل از ماه مبارک، شبکه قم باز هم داشت نشونش می داد. خدا خیرشون بده.

یه قسمتی توی زندان، کاری ماما میاد تا یوسف رو راضی کنه برای نجات خودش، جلوی زلیخا تسلیم بشه. یوسف هم بعد از امتناع، برای رهایی زلیخا از دام شیطان و برای هدایتش دعا کرد.

دعای ولی خدا، یکی از دعاهای قطعا مستجابه اما کی در حق زلیخا مستجاب شد؟

بیست سال بعد. وقتی زلیخا زجرهاشو کشید! پیر شد!  زیباییش رفت! شهوتش رفت! دیگه از دنیا لذتی نبرد و ...

چند نکته از این مطلب من دریافت کردم

1. گاهی باید 20 سال طول بکشه تا حتی دعای پیغمبر خدا به اجابت برسه

2. حتی اگر پیغمبر خدا هم برات دعا کنه، تا خودت زمینه رو فراهم نکنی، مستجاب نمی شه

3. اگر دعای زلیخا زودتر مستجاب می شد، لذت با یوسف بودن رو نمی برد! دعاش دیرتر مستجاب شد اما کامل تر! قشنگ تر!


۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۷
بانو ایرانی

من، او، زن زیرک

چهارشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۸ ق.ظ
هر کی آقاشونو میدید، می گفت همش سرش تو تبلته. توی یه جمع بودیم که حاج آقای آقا تهرانی قرار بود در مورد وظایف زوجین نسبت به هم، صحبت کنن. دوستم یه نامه نوشت و مطلب رو مطرح کرد.
حاج آقا هم با همون مشی قشنگ خودشون که طوری سوال رو جواب می دن که معلوم نشه کی چی پرسیده، لابلای حرفها جواب دادند. مخصوصا در مورد اینکه برای علایقتون و خانواده تون زمان مجزا بذارید تا خانواده معذب نشن، صحبت کرد.
بعد جلسه رفت به آقاشون گفت: آقا! من به شما افتخار می کنم! هیچ کدوم از این تذکرات حاج آقا به شما نمی خورد!
بهش گفتم: واقعا هیچیش بهش نمی خورد؟
با خنده گفت: بذار تشویق شه بیاد! کم کم درست می شه!
فردا، شوهرش اولین نفری بود که توی جلسه شرکت کرد!
زیرکیشو ستایش می کنم
--------------------------------------------
سلام
عیدتون مبارک.
من تازه ی تازه از سفر طول و دراز ماه رمضون برگشتم. یه سفر پر از درس عبرت که بعضیشو می شه نوشت و بعضیشو نمی شه.
ببخشید اگر به پیامها جوابی ندادم. هنوز نرسیدم بخونمشون
۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۸
بانو ایرانی

من، او، نیت

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۸ ب.ظ
دیشب با یکی از عزیزانم، دلخوری سختی پیش اومد. خیلی ناراحت بودم. انقدر شدید بود که نمی دونستم چکار باید بکنم، امروز صبح یکی از دوستان مطلبی فرستاد در باب مجرب بودن ختم زیارت عاشورا.
با خودم گفتم ختم میگیرم که روابطم با فلانی درست بشه و انقدر با هم دچار مشکل نشیم.
هنوز حتی شروع نکردم به خواندن که موضوع با یک گفتگوی دوستانه، نسبتا حل شد
صبح، باورم نمی شد که ظهر، انقدر سبک باشم.
اثر زیارت عاشورا که کتمان کردنی نیست اما فکر می کنم واقعا خدا به نیتم نگاه کرد و دلمون با هم صاف شد
خدا همه چیز رو به خیر کنه

۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۸
بانو ایرانی

من، او، خانواده ی مهدوی 1

شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۱۸ ب.ظ
این روزها بلاگفا که حسابی دست ما رو گذاشته توی پوست گردو!
روزگار سنگ جلوی پامون میاندازه
امتحانات هم که رو اعصابه
دیگه کم میام ببخشید
نمی خوام روند وبلاگ عوض بشه اما فعلا ببخشید به بزرگی خودتون. یه بحث خانواده ی مهدوی رو برای ارائه به جایی آماده کردم، گفتم خدمت شما هم ارائه کنم.
یکم طولانیه. ببخشید. کلاس درس بوده دیگه
التماس دعا

خانواده ی مهدوی 1

 

برای شروع بحث، ابتدا به جایگاه خانواده در نظام هستی می پردازیم.

خداوند می فرماید: از هرچیزی به صورت زوج و جفت آفریدیم باشد که یاد کنید و پند گیرید( ذاریات 51). دست قدرت و حکمت الهی تماسم اجزای این جهان را به صورت جفت و عاشق یکدیگر آفریده است. به گونه ای که هر جزء از اجزای هستی، خواهان جفت خویش است.

خدای رحمان همانگونه که میان اجزای آفرینش، کشش و جاذبه قرار داده است، میان زن و مرد نیز علقه و کششی قرار داده تا از اتحاد آن دو، هستی بقایابد و به سوی کمال سیر نماید.

نظام هستی، هماره در حال کشش و کوشش است. از والاترین کشش های نظام هستی که خود، رقم زننده ی بالاترین کوشش هاست، میل و کشش به همسر گزینی و تشکیل خانواده است. این گرایش غریزی، در ذات انسان نیز نهفته است که خود، جلوه ای زیبا از "عشق وصال" در نهاد پاک آدمی است.

جایگاه خانواده در مراتب هستی

خانواده کهن ترین و ریشه دار ترین نهاد بشری است و زندگی بشر، با آن معنا میابد. آدمی در خانواده چشم به هستی می گشاید. در آن رشد می کند و به کمال می رسد.

نهاد خانواده همچنین ماندگار ترین و ابدی ترین نهاد بشری است. چرا که زندگی خانوادگی در سیر تکاملی خویش می تواند پس از زندگانی این جهان، در بهشت برین نیست ادامه یابد

...هم خودشان و کسانی از پدران و مادران و همسران و فرزندانشان که نیکوکارند وارد بهشت های جاودان می گردند و فرشتگان از هر دری با سلام و خوش آمد گویی برآنان وارد می شوند و می گویند: سلام بر شما! به خاطر صبر ورزی و بردباری تان. پس این فرجام، چه نیک فرجامی است.

اگر پیوند انسانها در مجموعه ی خانواده پیوندی ایمانی باشد، محدود به این جهان نخواهد بود و در جهان باقی و بهشت سرمدی، نیز ادامه خواهد یافت. افراد یک خانواده ایمانی در بهشت نیز می توانند در کنار هم باشند و از انس با یکدیگر، لذت ببرند

فرزندان خانواده که در مسیر ایمانی پدر و مادر گام برمیدارند، در بهشت جاودان به آنها ملحق می شوند و اگر از نظر عمل، کوتاهی و قصوراتی داشته باشند نیز، خداوند مهربان، از سر احترام به والدین صالحشان، آنان را مورد بخشش قرار می دهد و مراتبشان را بالا می برد تا به درجه ی والدین خود برسند و در کنار ایشان، خانواده ای بهشتی، تحقق یابد

و کسانی که ایمان آورده اند، و فرزندانشان نیز در ایمان از ایشان پیروی کرده اند، فرزندانشان را در بهشت به ایشان برسانیم و چیزی از پاداش کردارشان نکاهیم. هر انسانی در گرو دستاورد و کردار خویش است(طور21)

همچنین وعده داده شده که اگر زن و شوهری هر دو بهشتی شوند، در جوار حضرت امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیها، مسکن داده می شوند.

نکته 1. اعمال اغلب ما، به خودی خود، توان همجوار کردن ما با حضرات معصومین در بهشت را ندارد، این فرصت بهشتی شدن با خانواده، یک فرصت طلایی است که تلاش در این راستا، می تواند مانند سوار شدن بر آسانسور، ما را در مسیر کمال پیش ببرد

نکته 2. اینکه همجواری حضرات معصومین در بهشت( جنت اللقاء) پاداش زن و شوهر بهشتی است، به نظر من نشان از اهمیت فوق العاده ی خانواده دارد. حقیقتا خانواده ای که زن و شوهر غیر معصوم، تمام تلاششان را برای بهشتی شدن باهم، کرده باشند، چه اثرات شگفتی در آفرینش گذاشته و چه تابلوی زیبایی از بندگی ترسیم کرده است

 خانواده رکن نظام هستی

حتما همه شما این حدیث را شنیده اید که طلاق، عرش را به لرزه در می آورد. از این حدیث این مفهوم استنباط می شود که خانواده، به مانند ارکان عرش الهی هستند که با فروپاشی آن، عرش به لرزه در می آید. حالا در نظر بگیرید وقتی ما رفتاری در خلاف جهت حفظ خانواده انجام می دهیم، چه تاثیری در کائنات می گذاریم. گاهی انسان متوجه اثری که رفتارش بر آفرینش می گذارد، نیست


۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۸
بانو ایرانی

من، او، نسل آینده

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۰۵ ب.ظ

دارم کلام آقا رو مرور می کنم. میرسم به جمله ای که نسل مورد نیاز جامعه رو بیان می کنند؛

باید برای تولید یک نسلی با این خصوصیات، برنامه ریزی کنم. چقدر تیز بینی و ریزبینی.

دانایی

ایمان

اعتماد به نفس

امیدواری

نشاط

سلامت جسمی و روحی

روشن بینی

اراده ی قوی

کم هزینه

پرفایده

چند کار به ذهنم میرسه. خیلی هاشم تو پستهای گذشته بهشون اشاره داشتیم.

ترغیب بچه ها به مطالعه

ایجاد محبت اهل بیت و شعله ور تر کردن آتش محبت حضرات معصومین در قلبهای کوچولوشون

بازی کردن هر روزه و منظم با بچه ها

رعایت بیشتر و بیشتر طب سنتی و تغذیه ی سالم و الزام بچه ها به ورزش

و نکته ی آخر که باید هر روز و هر روز به خودم(قبل از همه) یادآوری کنم اینه که : امروز قراره چه نفعی از من به آفرینش برسه؟

خدایا خودت اون کارهایی که لازم هست بلد باشم رو یادم بده. خدایا خودت به دلم و زبونم بنداژ آنچه باید بگم و آنچه باید انجام بدم

دوستت دارم خدای مهربونم که همیشه حواست به این بنده ی حقیرت هست

-----------------------------------------------

۱۳۹۴/۰۲/۱۶

بیانات در دیدار جمعى از معلمان و فرهنگیان سراسر کشور

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۵
بانو ایرانی