من، او، ...

روزهای زندگی همسر یک طلبه

من، او، ...

روزهای زندگی همسر یک طلبه

من، او؛ داستان زندگی ماست!
ماییکه 14 سال است، تلخ و شیرین، در بود ها و نبود ها، در کنار هم هستیم و ان شالله در کنار هم می مانیم تا ظهور، تا شهادت، تا ...
اینجا از مسیر تکاملمان می نویسم؛ از دریافت هایم؛ از پیاده کردن اندکی از سبک زندگی اسلامی .

آخرین مطالب

۲۷ مطلب با موضوع «تربیت فرزند» ثبت شده است

من، او، حسادت

يكشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۵ ب.ظ

رفته بودم کتابفروشی برای بچه ها کتاب بخرم. یه مادری هم اومده بود برای دخترش کتاب بخره. دخترش مثل بقیه بچه ها شیطنت می کرد و تو کتاب فروشی، یه جا بند نمی شد. اما مادر تحمل نداشت!

یهو گفت: بیا! همه شیطنت هاتو من باید تحمل کنم، عشوه ریختن هات مال باباته!

بعد رو کرد به من و گفت: قشنگ منو به باباش می فروشه! پدرش هیچ وقت نیست و من همه کارهاشو می کنم اما باباشو بیشتر دوست داره.

دخترش با دخترای من رفتن بازی. آروم به مادر گفتم: نذارید بفهمه به محبتش به پدرش حسودی می کنید؛ اینطوری بیشتر ازتون دور می شه.

گفت : جدی؟

- آره! اگر حس کنه شما از محبتش به پدرش خوشحالید، بیشتر بهتون مایل می شه. امتحان کنید.

و اون زن نمی دونست که منم همین رو تجربه دارم.

یه روز که پدر دخترا رفته بود تبلیغ، فاطمه خانم خیلی بغض کرده بود، حالش بد بود. بهش گفتم چته، گفت هیچی!

گیر دادم بهش به روش خودم؛ یهو بغضش ترکید گفت: من حق ندارم بابا رو بیشتر از شما دوست داشته باشم. (هنوز نفهمیدم این تصور چرا براش به وجود اومده بود)

تعجب کردم. گفتم: کی گفته مامان جون؟ تو حق داری هر کس رو هرچقدر می خوای دوست داشته باشی! 

گفت: واقعا؟ یعنی شما ناراحت نمی شید که من بابا رو بیشتر از شما دوست داشته باشم؟

بغلش کردم و گفتم : نه. اصلا. این خیلی خوبه که تو باباتو انقدر دوست داری. من خوشحالم.

باور کنید انگار فاطمه رو از آسمون آوردن زمین. آروم شد و خندید.

الان همچنان باباشو خییلی دوست داره اما رابطه ی عاطفیش با من اصلا کم نیست و بشدت روی من حساسه.

بچه ها نباید مادر و پدر رو از هم جدا ببینن! باید اونها رو یکی بدونن.  گاهی خودخواهی هامون مانع می شه اینو در زندگی پیاده کنیم.

۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۲۳:۱۵
بانو ایرانی

من، او، چرا؟

شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۴ ب.ظ
یه بخشی از وضوش اشکال داشت. گفتم محدثه جان دقت کن! گفت مگه چی میشه مامان! قرائتم درسته، بقیه وضوم درسته، نمازم درسته! حالا یه اینجا رو دقت نکردم! طوری نمی شه که!
گفتم وقتی می خوام گوشی رو شارژ کنم، چه کدهایی رو باید بگیرم؟
گفت: *733# یا *780# همینا
گفتم خب من اگر #733# بگیرم، گوشیم شارژ می شه؟ گفت نه! *733* بگیرم چی؟
گفت نه!
گفتم: خب همه اش درسته که! یه ستاره و مربع جابجا شده! انقدر باید بقیه اش باطل بشه؟ برام می زنه کد شما نامعتبره!
لبخند زد و رفت از نو وضو بگیره.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۰۴
بانو ایرانی

من، او، محبت منفی

سه شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۰۶ ق.ظ

یادمه یه روز آقای پناهیان داشتن بحث تربیتی می کردن. گفتن بعد از هفت سالگی مادر باید یکم محبتشو کنترل کنه. کمتر بچه ها رو ببوسه و ...

خیلی وقته یاد گرفتم تا یه حرفی شنیدم، زود انکارش نکنم. یکم روی عقل و دانش و شعور گوینده تمرکز کنم و به حرفش فکر کنم. این حرف گوشه ی ذهنم بود و سعی کردم خودم هم کم و بیش اجرا کنم؛ ولی جا نمیافتاد برام که چرا باید محبتش رو کنترل کنه.

تا اینکه چند روز پیش یه خانواده ای رو دیدم که برام جالب بود.

دختر خانواده دانشجو بود؛ مادر داشت برام حرف می زد و تعریف می کرد، گفت: الهی بمیرم برای بچم باید بره اونسر شهر دانشگاه!

بعد خیلی روزها ماشین خانواده زیر پای دختر خانم بودا! بازم مادر احساس می کردن سخته برای بچه شون!

این حرف مادر تو ذهنم موند. چند ساعت بعد دختر اومد چیزی تعریف کنه گفت من سه سال زجر کشیدم توی دانشگاه!

جان؟ زجر؟ چرا؟ بابا جان درس خوندن سخته. دانشگاه رفتن سخته. مگه اینهمه زحمت نکشیدی که دانشگاه قبول شی؟ خب چرا شکر نعمت نمی کنی؟ چرا همیشه طلبکار دنیا و خدایی؟

چون قربون صدقه های مادر توهم ایجاد کرده که داره زجر می کشه! که حقش این نیست! که داره بهش ظلم می شه

پسر خانواده رفته بود سر کار، مادر می گفت الهی بمیرم رفته سر کار! بابا جان! مگه بقیه چکار می کنن؟ اصلا چطور می شه زندگی کرد اگر نره سر کار! زندگی، اساسش سختیه. رشد، اساسش سختیه. همین شده بود که پسر بابت سر کار رفتن سر خانواده اش منت می ذاشت! آخرشم کار رو ول کرد!

عزیز دلم! مادر مهربون! محبتت رو کنترل کن. نذار بچه ات فکر کنه کاری که داره می کنه سخت ترین کار دنیاست! نذار فکر کنه حقش از دنیا این نبوده و این سختیها نباید سرش میومده و ظلمه.
هر چقدر بشینی براش سخنرانی کنی اما اینطوری قربون صدقه اش بری، فایده نداره! متوجه نمی شه.
۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۰۶
بانو ایرانی

من، او، زایمان

جمعه, ۲۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۵:۱۵ ب.ظ
به نظر شما دوران بارداری، چند وقته؟
بعضیا 40 سال باردارن! باورتون می شه؟
کودک کی به دنیا میاد؟ وقتی بخشی از رشدش در محیط رحم انجام شده و باید بقیه رشدش رو در محیط دیگه ای کمی دورتر از مادر و مستقل از حیات مادر، ادامه بده. اگر مادر اجازه نده، و بند جفت رو از بچه جدا نکنه، چه به سر بچه میاد؟ آیا حیاتش ادامه پیدا می کنه؟
زایمان سخته! درد داره! عبور کودک از هر مرحله و رفتنش به مرحله بعد و مستقل تر شدنش، یه زایمانه! درد داره! سخته برای مادر!
یادمه وقتی می خواستم فاطمه رو از شیر بگیرم، گریه می کردم. خودمم درد می کشیدم ولی می دونستم اون اتفاق باید بیفته!
وقتی می خواستم محل خواب فاطمه رو جدا کنم، درد کشیدم!
وقتی محدثه به مدرسه رفت و ساعتهایی ازم دور بود، درد کشیدم!
اینها تازه مرحله هایی هست که متوجه تغییرشون هستیم، خیلی وقتا متوجه نیستیم.
مثلا وقتی بچه می خواد خودش غذاشو بخوره! وقتی می خواد تنهایی بره مدرسه! وقتی باید تنهایی سوار تاکسی بشه و ...
همه اینها برای مادر درد داره! ولی اگر نذاریم این اتفاق ها بیافته، اگر نذاریم بند ناف بریده بشه و از ما مستقل بشه؛ اگر از شدت محبت مادریمون نتونیم تحمل کنیم فرزندمون حیاتش از ما مستقل شه، متوقفش کردیم. حتی شاید بکشیمش!
بعضی وقتا زنده زنده بچه هامونو می کشیم.
راستی! چند وقته بارداریم؟

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۷ ، ۱۷:۱۵
بانو ایرانی

من، او، کودکش

چهارشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ق.ظ
توی آینه ی دیواری سرتاسری سرویس بهداشتی، زل زده بود به مادرش که داشت آرایش می کرد
مامان! هر بار مژه هاتو با این فِر می کنی، میترسم دردت بگیره!
- نه! بلدم دیگه! دردم نمی گیره
- این رنگی رژ می زنی امروز؟ اون یکی بیشتر به لباست نمیاد؟
بی حوصله جواب داد، نه!!! همین خوبه
دختری که سنش به 8-9 سال می خورد، همچنان زل زده بود به تصویرِ در حالِ آرایشِ مادرش در آینه!
مادر هم، بی توجه به نگاه جستجوگر کودک - که انگار داشت تک تک مراحل رو در مغزش ذخیره می کرد- به تکمیل آرایشش مشغول بود!
من و محدثه وضو گرفته بودیم و داشتیم جلوی آینه روسری هامونو مرتب می کردیم.
نگاه دختر به تصویر ما افتاد و انگار که برای اولین بار باشه کسی رو ببینه که بدون آرایش، روسری می پوشه، با دقت و تعجب به ما خیره شد؛ حرکت چشماش، روی محدثه متوقف شد و با دقت بهش نگاه کرد. می شد تحسین رو در نگاهش دید!
دلم می خواست بهش بگم: آره عزیزم! خودت همین طوری زیباتری!
آره عزیزم! لازم نیست برای جلب توجه و تحسین دیگران، خودت رو به مشقت بندازی!
آره عزیزم! اینطوری هم میشه زندگی کرد
لبخندی بهش زدم و با هاش از توی آینه خداحافظی کردم.
مادرش هنوز مشغول آرایش کردن بود.


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۷ ، ۰۹:۰۰
بانو ایرانی

من، او، زمزمه ی شیرین

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۲ ب.ظ

یه روز جمعه وقتی داشتم دعای ندبه رو میخوندم و طبق معمول همیشه به معنیش توجه کردم، دیدم اغلب این قصه هارو برای دخترا نگفتم. خجالت کشیدم از خودمو امام مهربانم.
تصمیم گرفتم جبران کنم. از همون روز دخترا رو بشونم پای سفره ی دعای ندبه. قرار شد از همون روز دعای ندبه رو تو جمع خانواده همیشه بخونیمو درمورد یکی از داستانهاش صحبت کنیم باهم.
از اول دعای ندبه رو با دقت نگاه کردم و از داستان حضرت آدم، شروع کردم!
امروز داستان حضرت ابراهیم رو میگیم ان شالله.
انس و الفت فردای بچه ها، با دعا و قرآن رو، کارهای امروز مادرونه ی ما رقم میزنه
موفق باشی بانوی بهشتی😊

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۲
بانو ایرانی

من، او، عدالت

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ ب.ظ

عدالت این نیست که به همه بچه ها یه جور جواب بدی.
مثلا دخترهای من در دو رده سنی تربیتی قرار دارند. دختر کوچیکه که زیر هفت ساله میپرسه: مامان چی بپوشم؟ بهش میگم: بنظرت چی باید بپوشی! میخواهیم بریم پارک! خودت چی فکر میکنی؟
و بعد که انتخاب کرد، درمورد انتخابهاش و نتیجه اش باهم گفتگو میکنیم و اگر راضی نشد و اون انتخاب ضرر جانی براش نداشت، میذارم با عواقب انتخابش آشنا بشه.
اما وقتی دختر زیر ۱۴ سال من، با یه لباسی میاد که مناسب جایی که میخواهیم بریم نیست، ( ایراد شرعی یا عرفی ! نه سلیقه ی شخصی من) بهش میگم برو ببین لباست واقعا مناسبه؟ اغلب خودش میدونه که چه اشتباهی کرده و میخواد شیطنت کنه و با یه لبخند برمیگرده سر جای خودش اما دیروز گفت: مامااااان! چادرمو سفت میگیرم. خواهش میکنم.
- نه مامان! این لباس مناسب مجلس زنونه است!
- ماماااااااان! خواهششششششش
- نه عزیزم. متاسفم.
دیگه در این دوران کوتاه اومدن عدالت نیست. زیر هفت سال داره شناخت کسب میکنه و بالای هفت سال باید محدوده ها رو بشناسه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۰
بانو ایرانی

من، او، نه

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۹ ب.ظ

من یه اصل دارم:
با چیزی که ضرر به دین و دنیای کسی نمیزنه، مخالفت نکن
این «نه» ی لامصب خیلی اثرش زیاده. تعداد «کوپن نه» مونم محدوده! خیلی باید با دقت استفاده بشه.
یه روز با دخترم بدون باباش رفته بودیم پارک نزدیک خونه. پارک که نه! یه میدون بزرگه که مثل یه پارک کوچولوئه. حتی یه حوض بزرگ هم توش داره.
دخترم رفت لب حوض که یه پهنای ۳۰ سانتی سیمانی داشت، دوید.گفتم مادر میافتی ها! گفت نه مواظبم.
- مامان تو مواظبی؛ کفشات سر میخورن!
گفت نه!
سریع نگاه کردم ببینم اگر بیفته چه عواقبی داره! ژاکتمو دراوردمو شروع کردم به آیة الکرسی خوندن.
افتاد توی آب و خیس شد.سریع ژاکتمو دورش پیچیدمو آوردمش خونه.سریع رفت حمام و گرمش کردم.
اون اتفاق باعث شد حرف شنویش از من بیشتر شد.
بیشتر تربیت، گویا در ناگفته هاست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۹
بانو ایرانی

من، او، جامعه ی کوچک

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۶ ب.ظ

بچه ها باید یاد بگیرن به جامعه شون حساس باشن.
تمیزی، زیباسازی شهر، رفتارهای درست و غلط اجتماعی و تاثیراتشون و ...
پلیس میبینیم، توجهشون رو جلب میکنم به اینکه امنیتمون رو مدیون اینهاییم و اینها هم خانواده دارن و چشم انتظار!
یه آیة الکرسی برای سلامتیشون میخونیم دسته جمعی
رفتگر همینطور! باغبون، همینطور!
امشب چند تا ماشین عروس دیدیم. هم ذوق کردیم و دست زدیم، هم برای خوشبختی و سلامتیشون آیة الکرسی خوندیم😊

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۶
بانو ایرانی

من، او، تکه کلام

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۰۵ ب.ظ

یکی از عزیزانم ، هر وقت میخواست بگه چیزی خیلی خوبه، میگفت: چه خارجی!
این شوخی بود! ممکن بود اگر از طعم کاهو هم هیجان زده بشه بگه چه خارجی!
یه بار با مقدمه سازی های لازم ، رفتم پیشش و گفتم که این تکه کلامش، دقیقا اثر فرهنگی روی بچه ها میذاره!
باعث تقویت باور غلط « خارجی=باکیفیت» میشه. حرفمو نپذیرفت ولی به احترام من دیگه جلوی من، نگفت!
دختر من الان وقتی میریم خرید، تعصب روی جنس ایرانی داره! انقدر که فکر میکنند، من یادشون دادم! در حالیکه من تنها کاری که کردم، به جنس ایرانی، اقبال نشون دادم و اگر ایرانی نبوده، خرید نکردمو از مغازه اومدم بیرون!
الان اون عزیز ، خودش بچه دار شده و تازه کشف کرده که باید تکه کلامشو ترک کنه😊
چقد خوبن این بچه ها😍

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۵
بانو ایرانی