من، او، ...

روزهای زندگی همسر یک طلبه

من، او، ...

روزهای زندگی همسر یک طلبه

من، او؛ داستان زندگی ماست!
ماییکه 14 سال است، تلخ و شیرین، در بود ها و نبود ها، در کنار هم هستیم و ان شالله در کنار هم می مانیم تا ظهور، تا شهادت، تا ...
اینجا از مسیر تکاملمان می نویسم؛ از دریافت هایم؛ از پیاده کردن اندکی از سبک زندگی اسلامی .

آخرین مطالب

۱۳ مطلب با موضوع «خانواده مهدوی» ثبت شده است

من، او، اثرات دین

شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۳۲ ب.ظ

مدتیه دارم به اثرات دین فکر می کنم. اینکه دین چه اثری در زندگی فردی و اجتماعی باید بذاره و اثر دینداری ما چیه. گاهی وقتی از پس بحرانهای خانوادگی و ارتباطات شخصی برمیاییم فکر می کنیم خیلی دیگه خوب و ناز و دینداریم که تونستیم همچین گذشتی کنیم یا از پس مشکلات زندگی و ارتباطیمون بربیاییم و جاخالی ندادیم.

خودم که اینجوری بودم. یکمی هم باد می کردم و سر خدا و پیر و پیغمبر منت می ذاشتم که حضرت زهرا! ببین چه دختر خوبی ام به تو اقتدا کردم و مثلا امروز تو شوهر داری و بچه داریم اینطوری و اونطوری رفتار کردم

یا مثلا نشستم بچه داری می کنم و مدرک تحصیلیمو بخاطر آرامش بچه هام گذاشتم لب طاقچه و از این منت گذاشتنای احساسی.

اما دیدم خیلی از کسانی که دین ندارن، حضرت زهرا ندارن، خدای حاضر مهربون ما رو ندارن، امام حاضر ندارن هم مثل من بخاطر بچه هاشون می شینن تو خونه، پیوندهای بریده شده رو با سیاست و کیاست وصل می کنند، با شوهرشون به زیباترین شکل ممکن مدارا می کنند و سالهای سال با هم زندگی می کنند و ...

اونها کسانی هستند که عقلشون رشد کرده و دنیا و ملزوماتش رو فهمیدن!

گفتم پس اثر دین چیه؟و فهمیدم زندگی خوب اجتماعی، کمترین اثر عقلانیت ناشی از دینداریه!

دین می خواد تمدن سازی کنه! پس اثر دین تمدن سازیه!

چند روز پیش یه بحران خانوادگی برام پیش اومد، وقتی داشتم سختیهای اونو تحمل می کردم، دیگه نمی گفتم : خدایا ببین من چقدر خوبم! به خودم می گفتم ببین! این کمترین سختی هست که تو باید برای تمدن سازی تحمل کنی! هنوز به اثرات دینداری نرسیدی تازه! اگر می خوای تمدن سازی کنی، باید خیلی خیلی بیشتر از اینها رو تحمل کنی! این که چیزی نیست!

و چیزهایی که قبلا فکر می کردم خیلی سخته، خیلی راحت تر و شیرین تر شد!

خدای کمکم کن بفهمم ازم چی می خوای و اونی باشم که می خوای


۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۷ ، ۱۲:۳۲
بانو ایرانی

من، او، زمزمه ی شیرین

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۲ ب.ظ

یه روز جمعه وقتی داشتم دعای ندبه رو میخوندم و طبق معمول همیشه به معنیش توجه کردم، دیدم اغلب این قصه هارو برای دخترا نگفتم. خجالت کشیدم از خودمو امام مهربانم.
تصمیم گرفتم جبران کنم. از همون روز دخترا رو بشونم پای سفره ی دعای ندبه. قرار شد از همون روز دعای ندبه رو تو جمع خانواده همیشه بخونیمو درمورد یکی از داستانهاش صحبت کنیم باهم.
از اول دعای ندبه رو با دقت نگاه کردم و از داستان حضرت آدم، شروع کردم!
امروز داستان حضرت ابراهیم رو میگیم ان شالله.
انس و الفت فردای بچه ها، با دعا و قرآن رو، کارهای امروز مادرونه ی ما رقم میزنه
موفق باشی بانوی بهشتی😊

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۲
بانو ایرانی

من، او، طبیب دوار

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۱ ب.ظ

همسر طلبه که باشی، یعنی همسر یک سرباز پابه رکابی! باید حواست باشد که هرچه سربازتر باشد، کمتر کنار توست!
و تو با بچه های قد و نیم قد، وسط این بلبشوبازار زندگی، تنهایی!
تازه باید حواست باشد که او هم آدم است! گاهی خسته است، گاهی کم می آورد گاهی دلش دوفنجان تنهایی تلخ میخواهد!
و تو باید باشی و نباشی
وظیفه مادرانه ات هم بیشتر است. باید راه و مرام پدر را بدرستی برای بچه ها بگویی! باید معنای طبیبٌ دوّار را برای امانتهای امام زمان روشن کنی.
تازه بعد از همه اینها باید مثل هر زنی که شوهرش نیست، دلتنگیهایت را پشت سینک ظرفشویی یا موقع پوست کندن پیاز، سر بدهی روی گونه هایت و بعد یک  مشت آب بپاشی به صورتت تا رد پای اشکها-این مهمانهای ناخوانده ی خوش قدم،که راه نفست را باز کرده اند- روی صورتت نماند.
بعد لبخند بزنی، غذای مورد علاقه بچه هارا درست کنی، سرشان را گرم کنی تا کمتر بهانه ی بابا بگیرند.
این وسط با مؤونه ی مختصر طلبگی هم خانمانه کنار بیایی و فحش ها راهم نوش جان کنی! تازه هم کمبود های اقتصادی را برای بچه ها توجیه کنی هم دلیل فحش شنیدن هارا.
همسر طلبه که باشی، خودت هم باید تمام قد، یک سرباز پابه رکاب باشی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۱
بانو ایرانی

من، او، شدت

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۵۵ ق.ظ

وقتی مبتلا به بلا و سختی و شدت میشی، یه دقیقه بشین...
صبر کن. گوشاتو تیز کن. خوب نگاه کن. چی شده؟ چرا مهربون ترین مهربونا این سختی رو برات پسندیده؟
امروز نشستم به ابتلای امروزم فکر کردم. دیدم یه جا خلاف خواست خدا عمل کردم اینطوری شده.
قربونت بشم مهربون که منو زلال میخوای! گرفتم پیغامتو!
لبیک...چشم، درستش میکنم!
لبخند زدم و قوی پاشدم. من باید با این سختی و شدتی که خدا برام قرار داده، بزرگ بشم، زلال بشم، رشد کنم.
چرا که نه! با آغوش باز لطف تو رو میپذیرم.
سختی سخته ولی وقتی حس کنم این داروی تلخ، قراره منو به خدا نزدیک کنه، تحملش راحت تر میشه.
و البته برای ما زنهای بهشتی، یه چیزی خیلی مهمه
نشاط، آرامش، لبخند
حتی وسط این سختیها، لبخند یادت نره بانو😊


پ ن: استغفار و توبه سر جاش! اشک . آه و معذرت خواهی هم جای خودش و اثر هم داره عجیب! ولی قرار نیست خونه رو بهم بریزم. اونا بین من و خداست و مهر کربلا

و کربلا...! قصه ایه ها! حسین(علیه السلام) همه جای زندگی ما هست!

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۰۳:۵۵
بانو ایرانی

من، او، یک نصیحت

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۷ ب.ظ

خدا الهی رضوان عزیز رو هرجا هست، سالم نگه داره و موفق بداره، همیشه می گفت: خونه، جای بریز و بپاشه

بریزو بپاش محبت!
چقدر این حرفش، وسط روزهای سخت و طاقت فرسای زندگی، وسط بی محبتی ها و فشارها، آرومم می کنه
خونه، جای بکش بکش نیست! جای بریز و بپاشه!
دیروز یه نفر بهم خندید که بهش گفتم من بهشتی ام! مهم نیست!
هنوزم معتقدم تا روزی که نفس می کشم، یعنی خدا هنوز امیدواره من بهشتی باشم!
و خدا، نزد گمان بنده ی خودشه! من به او گمان خیر می برم و او، منتهای خیر و نیکیه و برای من، با منتهای مهربانیش رفتار خواهد کرد!
بریز و بپاش می کنم، تا خدا هم برام بریز و بپاش کنه و من رو سرشار کنه از محبت خودش

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۳:۳۷
بانو ایرانی

من، او، بهترین ها

دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۳ ب.ظ

این مطلب رگه های عرفانی داره! اگر نگاه کسی به زندگی، رسیدن به کمال نیست، کسی که دغدغه اش «بهترین» بودن نیست، این مطلب رو نخونه!

۲۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۲۳:۲۳
بانو ایرانی

من، او، درک حضور

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۵ ب.ظ

استادی گفت یک ساعت در روزتون را قرار بدید و در این ساعات، خودتون رو در محضر امام زمان عج بدونید

مدتها بود سعی میکردم خودمو در محضر امام بدونم.اما استاد تاکید کرد یه ساعت خاص هر روز

حتما شلوغ ترین ساعت روزتون باشه. 

مام که حرف گوش کن! هشدار گوشی رو گذاشتم رو ساعت۲۱

ساعتی که حاجی میان خونه.خدایی با اهمیت ترین نوع رفتاریمون، با شوهرامونه و منم که ...

خدا خودش اصلاحم کنه

روز اول ساعت زنگ زد و مام در محضر مولا

صبوری با دخترا، سخت نبود.تا حاجی اومد. یه رفتاری کردند که من ناراحت شدم.اومدم برخورد کنم، یادم افتاد در محضر امامم.وای چقدر سخت بود

یه مهمان ارزشمند که داریم، همه مراعات میکنن اما درک حضور این مهمان عزیز رو فقط من دارم! خییییلی سخت بود

روز دوم  دخترا آرومتر بودند اما بازم با حاجی مسئله پیش اومد

فکر کنم خدا میخواس من صبورتر بشم. هرچی میخواستم برنامه خودسازیمو برای حاجی توضیح بدم، نمیشد.یعنی طوری همه چیز پیش میرفت که حتی من فرصت نکنم راجع بهش حرف بزنم.

روز سوم کلا سعی کردم موقع حضور حاجی در ساعت درک حضور ، ساکت باشم

روز چهارم بازم سخت تر شد. 

خدایا میخوای چکار کنی؟ میخوای چی بسازی از من؟!؟!

امروز روز پنجم بود

با دخترا بیرون بودم. یهو یه کاری کردن به شدددددددت عصبانی شدم

عصبانیاااااااا

اومدم واکنش نشون بدم، که یکدفعه هشدار گوشی به صدا در اومد: درک حضور امام مهربانم

یهو آروم شدم.

با آرامش، بحران رد شد

امشب پنجمین شبه که درک حضور مولا رو باید در حضور حاجی داشته باشم. 

خدا بخیر کنه.کاش امتحان امروزم فقط برخوردم با دخترا بوده باشه




______________________

بعد نوشت: 

۱. درک حضور، کمک به خیلی چیزها میکنه

افزایش حیا، افزایش عقل، افزایش صبر ،حلم و خیلی چیزای خوب دیگه

۲. کسانیکه اولین مطلبیه که از این وبلاگ خوندن، لطف کنند قبل از قضاوت ، بقیه پستها رو بخونن.

مشی این بانو، رها کردن مشکلات به امان خودشون، نیست. هرچند از کنار مسائلی که قدرتی بی تغییرش نداریم، باید بگذریم

۳. اینکه از حاجی نوشتم، اصلا به معنای بدخلقی یا ایرادی در ایشون نیست.شاید بیماری کم تحملشون کرده، شاید مشکلی داشتند و هزار ان شاید دیگه که میتونه مبنی بر بدخلقی و بدی ایشون نباشه اما خواننده ی عزیز میتونه تصور کنه.چرا ما بدترین دلیل ممکن رو برداشت میکنیم؟


۳۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۵
بانو ایرانی

من، او، راه حل

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۵۲ ب.ظ

این داستان زندگی یکی از دوستان عزیزمه از زبان خودش که اجازه ی انتشارش رو داده! یه خانم همسن و سال خودمون:

یه روز یه خبر بد بهم دادن! یه خبر که حس کردم شیرازه ی وجودم بهم ریخت.

حالم بد شد! چند روز نشسته بودم و گریه می کردم.

هیچ راه فراری نمی دیدم! با هر کس هم صحبت می کردم، راهی نداشت! فقط برام دلسوزی می کرد!

مشاور ها راه حلی نداشتن! فقط می گفتن جدا شو! چرا باید تحمل کنی! بزرگترها چیز خاصی نمی تونستن بهم بگن

داشتم با بهترین دوستم (که خدا ان شالله حفظش کنه و خیرش بده) حرف می زدم که یهو بهم گفت: چته ! چرا غمهاتو گذاشتی دور تا دورتو نشستی داری برای خودت عزاداری می کنی؟

جا خوردم! اون که بیش از همه و بهتر از همه مشکلات منو می دونست، چرا برام دلسوزی نکرد! چرا درکم نکرد! 

ناراحت شده بودم. ولی از اونجاییکه می دونم دوستم حرف بی ربط و بی هوا نمی زنه، رو حرفش فکر کردم. یادم به یه جمله معروف افتاد!

غصه ها تو دورت نچین که دیوار بشن! زیر پات بچین که پله بشن!

بسم الله گفتم! نشستم به ابعاد مختلف این مشکل نگاه کردم! بررسی کردم که چه شرایطی برام ایجاد کرده و حالا باید چکار کنم. چطور از همین شرایط سخت استفاده کنم تا راه حل بسازم! یا شرایط رو قدری بهتر کنم. یکی از ابعادی که این مشکل ساخته بود، وضعیت خیلی سخت اقتصادی بود.

دستورات عبادی برای گشایش رو تا اونجا که می تونستم، اجرا کردم. ذره ذره خدا راه پیش پام گذاشت. کم کم بلطف خدا شرایط خیلی تغییر کرد

توضیح: این دوستمون الان یه تولیدی لباس زده. شده یه زن کار آفرین

پ ن: اگر من هم مثل رضوان تو فقط لیلی باش، ناشناس می نوشتم، الان شاید از شرایط خودم می تونستم بنویسم!
هرچند دوستانی که فکر کردن من تو ناز و نعمتم، کاااااااملا درست فکر کردن
من تو ناز و نعمتم
همین که محبت اولیاءش تو قلبمه و پشتم گرم به آغوش مهربون خودش، ناز و نعمت نیست؟
هرچقدرم سختی بیاد، نگاهم فقط به خداست و ان شالله با نگاه مهربون خودش، حل می شه.
خدایا ازت هیچچچی نمی خوام جز تعجیل در ظهور حضرت موعود و اینکه بتونیم باری از دوش مولامون برداریم! لبخند به لبش بیاریم
همین
۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۵۲
بانو ایرانی

من، او، شوهر بداخلاق

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ

بهم می گه: شوهر بداخلاق نداری! نمی دونی وقتی سر مسایل مسخره و پیش پا افتاده، کتک می خوری، یعنی چی! بیرون گود نشستی می گی لنگش کن

گفتم: اول؛ از زندگی بقیه چه خبر داری! ظاهر اغلب زندگیها خیلی قشنگ و خوشگله! هر کس مشکلات خودشو داره! هیچ کسی هم بی مشکل نیست! فقط مشکل هر کسی یه رنگیه. یه مدلیه

دوم؛ یه چیزایی رو همیشه با خودم تکرار می کنم! یکیش اینکه اگر پای درد دل زن حضرت نوح می نشستیم، چیا از شوهرش می گفت؟

بیایید یکم فکر کنیم؛ شاید می گفت: آبرومو تو دروهمسایه برده! وسط بیابون داره کشتی می سازه! خب آخه این چه خداییه که عقلش نمی رسه وسط بیابون جای کشتی ساختن نیست!مردم هروقت همه منو می بینن بهم می گن از شوهر دیوونت چه خبر! امروز خداش باهاش حرف تازه نزده! سر نمی تونم بلند کنم و...

ببینید چقدر حرفهاشون منطقیه! ببینید ظاهرا چقدر حق داره که از این شوهر ناراحت باشه، برنجه و حتی متنفر باشه! اما اگر زاویه نگاهشو متفاوت می کرد! اونوقت جزء خوشبخت ترین زنان دنیا بود!

و یه چیز دیگه هم همیشه به خودم یادآوری می کنم

اینکه اگر آسیه به بدیهای شوهرش فکر می کرد، نمی تونست از بهترین زنان باشه و خانه ای نزد خدا داشته باشه! اینکه بدیهای همسر من، توجیهی برای بدی من نیست!

اینکه خدا روز قیامت از بدیهای خودم ازم سوال می کنه نه از بدیهای همسرم

سوم؛ آیا خدا داناست؟ آیا خدا می دونه من چقدر ظرفیت و گنجایش دارم؟ پس آیا ممکنه خدا منو در معرض امتحانی قرار بده که توان درست رد کردنش رو نداشته باشم؟ اگر خدا چنین کاری بکنه، حکمتش زیر سوال می ره! پس چنین کاری نمی کنه! محاله! محاله! محاله! محاله خدا به کسی مشکلی بده که از پسش برنمیاد!

هر وقت فکر کردی به یه در بسته خوردی، بدون حتما کلیدی داره وگرنه خدا جاش دیوار می ذاشت نه در!رد کردن امتحانهای خدا، سخته! خیلی سخت! اما قطعا و قطعا و قطعا ممکنه!

الهی تو این ماه شعبان، همه مون اول بدونیم وظیفمون چیه! دوم قدرت و توفیق انجام دادنش به نحو احسن بهمون داده بشه! سوم با انجام وظایفمون دل امام رو شاد کنیم و ظهورش رو نزدیک


بعد نوشت: دوستی تذکر دادند که چرا با اون خانم همدردی نکردی که می فهمم کتک خوردن، در شان شما نیست و اسلام راضی به این وضع شما نیست و ...

1. بهتر بود این همدردی که در واقعیت انجام شد را در پیام میاوردم!

2. واضحه که هیچ کسی از کتک زدن حمایت نمی کنه و فکر نمی کردم کسی نگفتن این مطلب رو دلیل بر حمایت بذاره!

3. مردی که همسرش رو کتک بزنه از مردهای نفرین شده است

مردی که همسر خود را کتک می‌زند

پیامبر اکرم (ص) به این مضمون فرمود: مردی که همسر خود را کتک می‌زند. خدای متعال آبروی او را در روز قیامت خواهد ریخت و او را در برابر چشم خلایق، رسوا خواهد ساخت.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر مردی که یک سیلی به صورت همسر خود بزند، خدای متعال به فرشته‌ای که مأمور دوزخ است دستور می‌دهد که آن مرد را در جهنم قرار داده و به صورت او هفتاد سیلی بزند.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: شخصی که بر صورت و چهره‌ی مسلمانی سیلی بزند، خدای متعال در روز قیامت استخوان‌های او را خُرد خواهد نمود و آتش جهنم را بر او مسلط خواهد نمود و در روز قیامت، با دستان بسته وارد آتش جهنم خواهد شد؛ مگر آنکه توبه نماید.

4. بد بودن رفتار اون مرد، هیچ شکی درش نیست! تمام حرف من این بود، که بد بودن اون مرد، دلیل بر بی محبتی کردن به او و بدی کردن و سرد کردن کانون زندگی از جانب همسر نیست! اگر این حرف من، عقلا، شرعا، قانونا مشکلی داره، بفرمایید

۹۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۲۳
بانو ایرانی

من، او، مسئله

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۰۴ ق.ظ
مطمئنم دوستم داره. مطمئنم نمی خواد منو زجر بده. مطمئنم بدجنسی نمی کنه. پس چرا 12 ساله این قضیه بین ما حل نشده! چرا همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش رو اعصابه هر دوتامونه.
بد اخلاق که می شم، از خودم بدم میاد! آخه اصلا بد اخلاقی، در شأن یه منتظره؟
اصلا تحمل خودمو ندارم وقتی ...
کاش می شد اونموقع از دست خودم فرار کنم. نشستم لب تخت و فکر کردم. اینبار نباید از کنار این مسئله بگذرم. باید حل بشه. باید یه جوری دوتایی باهاش کنار بیاییم. یا هر کدوم یه کم کوتاه میاییم و تموم میشه، یا کلا باید این وضعیت رو به عنوان یه خصلت همسرم بپذیرم.
رفته بود آبی به صورتش بزنه و برگرده. تا اومدم بگم عزیزم بیا در مورد این مطلب حرف بزنیم، یهو گفت: ببخشید!
شوکه شدم. این اولین بار بود که مستقیم، بدون رفتارهایی که بخواد بهم بفهمونه پشیمونه و ...، مستقیم می گفت!
گفتم: من اومدم یه چیز دیگه بگم. خجالتم دادی. من خیلی بدخلقی کردم. ببخش
ولی عزیزم! خواهش می کنم بیا در موردش حرف بزنیم. باید این مطلب تموم یشه. دیگه نمی خوام این دلخوری تکرار بشه...
۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۰۴
بانو ایرانی