من، او، کودکش
چهارشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ق.ظ
توی آینه ی دیواری سرتاسری سرویس بهداشتی، زل زده بود به مادرش که داشت آرایش می کرد
مامان! هر بار مژه هاتو با این فِر می کنی، میترسم دردت بگیره!
- نه! بلدم دیگه! دردم نمی گیره
- این رنگی رژ می زنی امروز؟ اون یکی بیشتر به لباست نمیاد؟
بی حوصله جواب داد، نه!!! همین خوبه
دختری که سنش به 8-9 سال می خورد، همچنان زل زده بود به تصویرِ در حالِ آرایشِ مادرش در آینه!
مادر هم، بی توجه به نگاه جستجوگر کودک - که انگار داشت تک تک مراحل رو در مغزش ذخیره می کرد- به تکمیل آرایشش مشغول بود!
من و محدثه وضو گرفته بودیم و داشتیم جلوی آینه روسری هامونو مرتب می کردیم.
نگاه دختر به تصویر ما افتاد و انگار که برای اولین بار باشه کسی رو ببینه که بدون آرایش، روسری می پوشه، با دقت و تعجب به ما خیره شد؛ حرکت چشماش، روی محدثه متوقف شد و با دقت بهش نگاه کرد. می شد تحسین رو در نگاهش دید!
دلم می خواست بهش بگم: آره عزیزم! خودت همین طوری زیباتری!
آره عزیزم! لازم نیست برای جلب توجه و تحسین دیگران، خودت رو به مشقت بندازی!
آره عزیزم! اینطوری هم میشه زندگی کرد
لبخندی بهش زدم و با هاش از توی آینه خداحافظی کردم.
مادرش هنوز مشغول آرایش کردن بود.
مامان! هر بار مژه هاتو با این فِر می کنی، میترسم دردت بگیره!
- نه! بلدم دیگه! دردم نمی گیره
- این رنگی رژ می زنی امروز؟ اون یکی بیشتر به لباست نمیاد؟
بی حوصله جواب داد، نه!!! همین خوبه
دختری که سنش به 8-9 سال می خورد، همچنان زل زده بود به تصویرِ در حالِ آرایشِ مادرش در آینه!
مادر هم، بی توجه به نگاه جستجوگر کودک - که انگار داشت تک تک مراحل رو در مغزش ذخیره می کرد- به تکمیل آرایشش مشغول بود!
من و محدثه وضو گرفته بودیم و داشتیم جلوی آینه روسری هامونو مرتب می کردیم.
نگاه دختر به تصویر ما افتاد و انگار که برای اولین بار باشه کسی رو ببینه که بدون آرایش، روسری می پوشه، با دقت و تعجب به ما خیره شد؛ حرکت چشماش، روی محدثه متوقف شد و با دقت بهش نگاه کرد. می شد تحسین رو در نگاهش دید!
دلم می خواست بهش بگم: آره عزیزم! خودت همین طوری زیباتری!
آره عزیزم! لازم نیست برای جلب توجه و تحسین دیگران، خودت رو به مشقت بندازی!
آره عزیزم! اینطوری هم میشه زندگی کرد
لبخندی بهش زدم و با هاش از توی آینه خداحافظی کردم.
مادرش هنوز مشغول آرایش کردن بود.
۹۷/۰۴/۰۶