من، او، ...

روزهای زندگی همسر یک طلبه

من، او، ...

روزهای زندگی همسر یک طلبه

من، او؛ داستان زندگی ماست!
ماییکه 14 سال است، تلخ و شیرین، در بود ها و نبود ها، در کنار هم هستیم و ان شالله در کنار هم می مانیم تا ظهور، تا شهادت، تا ...
اینجا از مسیر تکاملمان می نویسم؛ از دریافت هایم؛ از پیاده کردن اندکی از سبک زندگی اسلامی .

آخرین مطالب

۲۵ مطلب با موضوع «خودسازی» ثبت شده است

من، او، شدت

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۵۵ ق.ظ

وقتی مبتلا به بلا و سختی و شدت میشی، یه دقیقه بشین...
صبر کن. گوشاتو تیز کن. خوب نگاه کن. چی شده؟ چرا مهربون ترین مهربونا این سختی رو برات پسندیده؟
امروز نشستم به ابتلای امروزم فکر کردم. دیدم یه جا خلاف خواست خدا عمل کردم اینطوری شده.
قربونت بشم مهربون که منو زلال میخوای! گرفتم پیغامتو!
لبیک...چشم، درستش میکنم!
لبخند زدم و قوی پاشدم. من باید با این سختی و شدتی که خدا برام قرار داده، بزرگ بشم، زلال بشم، رشد کنم.
چرا که نه! با آغوش باز لطف تو رو میپذیرم.
سختی سخته ولی وقتی حس کنم این داروی تلخ، قراره منو به خدا نزدیک کنه، تحملش راحت تر میشه.
و البته برای ما زنهای بهشتی، یه چیزی خیلی مهمه
نشاط، آرامش، لبخند
حتی وسط این سختیها، لبخند یادت نره بانو😊


پ ن: استغفار و توبه سر جاش! اشک . آه و معذرت خواهی هم جای خودش و اثر هم داره عجیب! ولی قرار نیست خونه رو بهم بریزم. اونا بین من و خداست و مهر کربلا

و کربلا...! قصه ایه ها! حسین(علیه السلام) همه جای زندگی ما هست!

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۰۳:۵۵
بانو ایرانی

من، او، خواننده

يكشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۳۵ ب.ظ

سلام خواننده گرامی. سلام خواهر عزیزم

شرمنده که وقت عزیز و گرامی ات رو گاهی بیهوده می گیرم و مطلب قابلی به دستت نمی رسونم.

شرمنده اگر نوشته هام، باعث شده فکر کنی من خیلی خوبم و خوش به حال بچه ها و همسرم.

شرمنده اگر باعث حسرت خوردنت شدم. تو رو خدا حلال کن. حلال کن و نذار این چیزها وبال گردنم بشه برای قیامت؛ که بار خودم بیش از حد توانم سنگینه.

بارها تصمیم گرفتم ننویسم اما یه چیزایی نذاشته. یکیش خواننده هایی که احساس دین بهشون می کنم. شاید بتونم در همین مجال اندک، بخشی از آنچه خدا روزیم کرده رو به اشتراک بذارم.

منم با بچه هام دعوا می کنم.منم با شوهرم بحثم میشه.

تلاش می کنم هرچه بلدم بکار ببندم. تلاش می کنم اونطوری باشم که خدا دوست داره. تلاش می کنم مثل سربازهای امام زمان باهاشون برخورد کنم اما خب گاهی از دستم در میره! گاهی فشارهای جسمی و روحی، قدرت صبر رو ازم می گیره و نمی تونم درجه یک باشم. اما در اون لحظات یا روزها چند کار می کنم. 

  • به خودم بد و بیراه نمی گم!
  • سعی و دقت می کنم بفهمم چرا صبرم کم شده. نقص جسمیه یا روحی! و برای رفع اون نقص، تلاش می کنم ( برای رفع نواقص جسمی، از طب سنتی بهره می گیرم)
  • بشدت و بشدت تلاش می کنم خودم رو شاد نگه دارم. افسردگی از آنچه فکر میکنیم به ما نزدیکتره.( از طب سنتی خیلی استفاده می کنم و هر چیز حلالی که منو شاد کنه)
  • به خودم برای برگشتن به آرامش، زمان می دم اما خودم رو رها نمی کنم
  • و یه چیز خیلی مهم که بزرگترین نقش رو در زندگیم داره، تکرار دوتا جمله است!
    «خدایا دوستت دارم، خدایا دوستم داشته باش»

باور کن، همه و همه روزها و لحظه های سختی دارن و قطعا روزها و لحظه های خوشی! فضای مجازی، ویترین زندگی آدمهاست که قطعا پر از نور پردازیه و در زیباترین حالت ممکن به اشتراک گذاشته شده! زندگی خودت رو با اونها مقایسه نکن! خودتو با خودت مقایسه کن. تنها کسی که باید هر روز از اون بهتر باشیم، دیروز خودمونه!

مهم نیست چقدر! اما مهمه که بهتر باشیم. مهمه که تلاش کنیم. مهمه که یه ذره، از همون ذرة المثقال ها هم که شده، بهتر بشیم. اگر رو به کمال باشیم، رو به رشد باشیم، خدا خودش راه باز می کنه.

و من یتق الله، یجعل له مخرجا

هر کس تقوا پیشه کنه، خدا براش راه باز می کنه.

التماس دعا بزرگواران. التماس دعا عزیزان

برای تعجیل در فرج دعا کنیم.

برای منم دعا کنید. دعا کنید من هم طوری باشم که مولا، ازم راضی باشه!

وقتتون بخیر، یا حق

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۶ ، ۲۰:۳۵
بانو ایرانی

من، او، یک نصیحت

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۷ ب.ظ

خدا الهی رضوان عزیز رو هرجا هست، سالم نگه داره و موفق بداره، همیشه می گفت: خونه، جای بریز و بپاشه

بریزو بپاش محبت!
چقدر این حرفش، وسط روزهای سخت و طاقت فرسای زندگی، وسط بی محبتی ها و فشارها، آرومم می کنه
خونه، جای بکش بکش نیست! جای بریز و بپاشه!
دیروز یه نفر بهم خندید که بهش گفتم من بهشتی ام! مهم نیست!
هنوزم معتقدم تا روزی که نفس می کشم، یعنی خدا هنوز امیدواره من بهشتی باشم!
و خدا، نزد گمان بنده ی خودشه! من به او گمان خیر می برم و او، منتهای خیر و نیکیه و برای من، با منتهای مهربانیش رفتار خواهد کرد!
بریز و بپاش می کنم، تا خدا هم برام بریز و بپاش کنه و من رو سرشار کنه از محبت خودش

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۳:۳۷
بانو ایرانی

من، او، امتحان زندگی

چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۱۸ ق.ظ

بهم گفت:

فلانی خیلی بد آورده! دعاش کن

گفتم: بد آورده یعنی چی؟یه امتحان سخت شده. دعا می کنم همه مون از پس امتحانهامون بربیاییم.

خدا همه مونو با نداشته هامون امتحان می کنه تا مجبور شیم خودمون رو رشد بدیم و به کمال نزدیک بشیم!

چون امتحان همه مون، از نداشته هامونه، امتحان هر کس برای خودش، سخت ترین امتحانه.

خدایا کمکم کن هر لحظه حواسم باشه به امتحانم.

خدایا اخلاق خوش بهم بده

خدا مهربونترم کن.

خدایا روزیمو وسیع کن. روزی محبت خودتو نصیبم کن. روز به روز بیشتر از دیروز


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۱۸
بانو ایرانی

من، او، گرداب

جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۲۶ ب.ظ

یه مدتی تصمیم گرفتم از تواناییهام استفاده کنم برای کمک به خانواده و به کارهای اقتصادی رو بیارم. کار و کار و کار، شده بود همه زندگیم. بچه ها، خونه، درس، شعر هم بود اما گوشه موشه های زندگیم بودن و گاهی اونایی که کوچیکتر بودن، گم میشدن و من ، سرخورده از گم کردن عزیزان و خسته از کاری که با من جور نبود، روزها رو می گذروندم.

از بیرون که نگاه می کردی، یک زن موفق میدیدی که همه از اینهمه توانایی اش به وجد میومدن اما درون من، زنی بود که دیگه زن نبود

مرد ضعیف و خسته ای بود در کالبد یک زن! خسته! عصبی و سرسخت!

یکبار کار عوض کردم تا شاید کاری پیدا کنم که با روحم سازگاری بیشتری داشته باشه و شد آنچه نباید.

این کار آخر، با اینکه خیلی چیزها بهم یاد داد، اما خیلی انرژی زیادی ازم گرفت. خیلی زیاد. عملا دیگه نمی تونستم حتی مادری کنم و این از همه بیشتر منو آزار می داد.

هرچی می خواستم بیام بیرون، یه سری عوامل  مانع می شد.

توی یه بزرخ گیر کرده بودم. رفتم جمکران. نماز امام زمان خوندم و از امام عصر خواستم کمکم کنن. اگر قراره بمونم تو کار اقتصادی، خودشون گشایشی کنن و اگر قرار نیست، کاری کنن موانع موندن من، برطرف بشه. 

یه سری چیزها داشت برطرف می شد اما حکایت همچنانن باقی بود

یه روز صبح ، نشسته بودم پای سیستم. دیدم یکی از فیلمهایی که مدتهاست دانلود کردم رو هنوز ندیدم. خب! بچه ها هم خواب بودند و وقت خوبی بود که فیلم رو ببینم. (فیلمی که بار اوله می خوام ببینم، تنها می بینم تا اگر صلاح بود، بذارم همه ببینن!)

فیلم که تموم شد! حالم خیلی خوب بود! انگار جواب من، تو اون فیلم بود! انرژیمو جمع کردم و با نهایت توان، جلوی همه موانع ایستادمو خودمو از کار کشیدم بیرون!

و همه چیز درست شد! انگار از یه گرداب اومده بودم بیرون!

الان من فقط یه مادرم و یه شاعر!

چهارشنبه باز رفتم جمکران! روبروی محراب نشستمو گفتم:

نشستم رو به محرابی که طاق نصرتی دارد

گدایی پیش اصحاب کرامت، برکتی دارد

من آن برگ گل افتاده بر آب روان هستم

که در آغوش تو...

آغوش تو امنیتی دارد!

در آغوش محبت می فشارم کودکانم را

چه شیرین است احساسی که با تو نسبتی دارد


و این شعر منتظر جمکران رفتن بعدی است تا تمام شود!



#دوره_ششم_آفتابگردانها

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۲۶
بانو ایرانی

من، او، بهترین ها

دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۳ ب.ظ

این مطلب رگه های عرفانی داره! اگر نگاه کسی به زندگی، رسیدن به کمال نیست، کسی که دغدغه اش «بهترین» بودن نیست، این مطلب رو نخونه!

۲۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۲۳:۲۳
بانو ایرانی

من، او، درک حضور

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۵ ب.ظ

استادی گفت یک ساعت در روزتون را قرار بدید و در این ساعات، خودتون رو در محضر امام زمان عج بدونید

مدتها بود سعی میکردم خودمو در محضر امام بدونم.اما استاد تاکید کرد یه ساعت خاص هر روز

حتما شلوغ ترین ساعت روزتون باشه. 

مام که حرف گوش کن! هشدار گوشی رو گذاشتم رو ساعت۲۱

ساعتی که حاجی میان خونه.خدایی با اهمیت ترین نوع رفتاریمون، با شوهرامونه و منم که ...

خدا خودش اصلاحم کنه

روز اول ساعت زنگ زد و مام در محضر مولا

صبوری با دخترا، سخت نبود.تا حاجی اومد. یه رفتاری کردند که من ناراحت شدم.اومدم برخورد کنم، یادم افتاد در محضر امامم.وای چقدر سخت بود

یه مهمان ارزشمند که داریم، همه مراعات میکنن اما درک حضور این مهمان عزیز رو فقط من دارم! خییییلی سخت بود

روز دوم  دخترا آرومتر بودند اما بازم با حاجی مسئله پیش اومد

فکر کنم خدا میخواس من صبورتر بشم. هرچی میخواستم برنامه خودسازیمو برای حاجی توضیح بدم، نمیشد.یعنی طوری همه چیز پیش میرفت که حتی من فرصت نکنم راجع بهش حرف بزنم.

روز سوم کلا سعی کردم موقع حضور حاجی در ساعت درک حضور ، ساکت باشم

روز چهارم بازم سخت تر شد. 

خدایا میخوای چکار کنی؟ میخوای چی بسازی از من؟!؟!

امروز روز پنجم بود

با دخترا بیرون بودم. یهو یه کاری کردن به شدددددددت عصبانی شدم

عصبانیاااااااا

اومدم واکنش نشون بدم، که یکدفعه هشدار گوشی به صدا در اومد: درک حضور امام مهربانم

یهو آروم شدم.

با آرامش، بحران رد شد

امشب پنجمین شبه که درک حضور مولا رو باید در حضور حاجی داشته باشم. 

خدا بخیر کنه.کاش امتحان امروزم فقط برخوردم با دخترا بوده باشه




______________________

بعد نوشت: 

۱. درک حضور، کمک به خیلی چیزها میکنه

افزایش حیا، افزایش عقل، افزایش صبر ،حلم و خیلی چیزای خوب دیگه

۲. کسانیکه اولین مطلبیه که از این وبلاگ خوندن، لطف کنند قبل از قضاوت ، بقیه پستها رو بخونن.

مشی این بانو، رها کردن مشکلات به امان خودشون، نیست. هرچند از کنار مسائلی که قدرتی بی تغییرش نداریم، باید بگذریم

۳. اینکه از حاجی نوشتم، اصلا به معنای بدخلقی یا ایرادی در ایشون نیست.شاید بیماری کم تحملشون کرده، شاید مشکلی داشتند و هزار ان شاید دیگه که میتونه مبنی بر بدخلقی و بدی ایشون نباشه اما خواننده ی عزیز میتونه تصور کنه.چرا ما بدترین دلیل ممکن رو برداشت میکنیم؟


۳۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۵
بانو ایرانی

من، او، ناراحت نباش

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ق.ظ

حرصمو دراورده

کاری که صدبار _ نه! همین الان گفتم نکن، انجام داده

تذکری ندادم. حرفی نزدم.ساکت نشستم پای مطالعه. اما میفهمه ناراحتم

میاد  جلوم میگه: مامان! شما از من ناراحت نباشید

نگاهش میکنم.  مگه وقتی انقدر ناز میکنی، میشه ازت ناراحت باشم.

یادم به حرف این روزهای خودم میفته که همش به خدا میگم: خدایا! کمکم کن طوری زندگی کنم که تو راضی باشی. امام زمانم راضی باشه

ولی میدونم ناراحتش میکنم با اعمالم

خدایا! چطور خودمو برات لوس کنم؟ چطور خودمو عزیز کنم برا امامم

خدایا راهشو نشونم بده

دوستت دارم مهربونترین مهربونا

۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۵۳
بانو ایرانی

من، او، راه حل

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۵۲ ب.ظ

این داستان زندگی یکی از دوستان عزیزمه از زبان خودش که اجازه ی انتشارش رو داده! یه خانم همسن و سال خودمون:

یه روز یه خبر بد بهم دادن! یه خبر که حس کردم شیرازه ی وجودم بهم ریخت.

حالم بد شد! چند روز نشسته بودم و گریه می کردم.

هیچ راه فراری نمی دیدم! با هر کس هم صحبت می کردم، راهی نداشت! فقط برام دلسوزی می کرد!

مشاور ها راه حلی نداشتن! فقط می گفتن جدا شو! چرا باید تحمل کنی! بزرگترها چیز خاصی نمی تونستن بهم بگن

داشتم با بهترین دوستم (که خدا ان شالله حفظش کنه و خیرش بده) حرف می زدم که یهو بهم گفت: چته ! چرا غمهاتو گذاشتی دور تا دورتو نشستی داری برای خودت عزاداری می کنی؟

جا خوردم! اون که بیش از همه و بهتر از همه مشکلات منو می دونست، چرا برام دلسوزی نکرد! چرا درکم نکرد! 

ناراحت شده بودم. ولی از اونجاییکه می دونم دوستم حرف بی ربط و بی هوا نمی زنه، رو حرفش فکر کردم. یادم به یه جمله معروف افتاد!

غصه ها تو دورت نچین که دیوار بشن! زیر پات بچین که پله بشن!

بسم الله گفتم! نشستم به ابعاد مختلف این مشکل نگاه کردم! بررسی کردم که چه شرایطی برام ایجاد کرده و حالا باید چکار کنم. چطور از همین شرایط سخت استفاده کنم تا راه حل بسازم! یا شرایط رو قدری بهتر کنم. یکی از ابعادی که این مشکل ساخته بود، وضعیت خیلی سخت اقتصادی بود.

دستورات عبادی برای گشایش رو تا اونجا که می تونستم، اجرا کردم. ذره ذره خدا راه پیش پام گذاشت. کم کم بلطف خدا شرایط خیلی تغییر کرد

توضیح: این دوستمون الان یه تولیدی لباس زده. شده یه زن کار آفرین

پ ن: اگر من هم مثل رضوان تو فقط لیلی باش، ناشناس می نوشتم، الان شاید از شرایط خودم می تونستم بنویسم!
هرچند دوستانی که فکر کردن من تو ناز و نعمتم، کاااااااملا درست فکر کردن
من تو ناز و نعمتم
همین که محبت اولیاءش تو قلبمه و پشتم گرم به آغوش مهربون خودش، ناز و نعمت نیست؟
هرچقدرم سختی بیاد، نگاهم فقط به خداست و ان شالله با نگاه مهربون خودش، حل می شه.
خدایا ازت هیچچچی نمی خوام جز تعجیل در ظهور حضرت موعود و اینکه بتونیم باری از دوش مولامون برداریم! لبخند به لبش بیاریم
همین
۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۵۲
بانو ایرانی

من، او، شوهر بداخلاق

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ

بهم می گه: شوهر بداخلاق نداری! نمی دونی وقتی سر مسایل مسخره و پیش پا افتاده، کتک می خوری، یعنی چی! بیرون گود نشستی می گی لنگش کن

گفتم: اول؛ از زندگی بقیه چه خبر داری! ظاهر اغلب زندگیها خیلی قشنگ و خوشگله! هر کس مشکلات خودشو داره! هیچ کسی هم بی مشکل نیست! فقط مشکل هر کسی یه رنگیه. یه مدلیه

دوم؛ یه چیزایی رو همیشه با خودم تکرار می کنم! یکیش اینکه اگر پای درد دل زن حضرت نوح می نشستیم، چیا از شوهرش می گفت؟

بیایید یکم فکر کنیم؛ شاید می گفت: آبرومو تو دروهمسایه برده! وسط بیابون داره کشتی می سازه! خب آخه این چه خداییه که عقلش نمی رسه وسط بیابون جای کشتی ساختن نیست!مردم هروقت همه منو می بینن بهم می گن از شوهر دیوونت چه خبر! امروز خداش باهاش حرف تازه نزده! سر نمی تونم بلند کنم و...

ببینید چقدر حرفهاشون منطقیه! ببینید ظاهرا چقدر حق داره که از این شوهر ناراحت باشه، برنجه و حتی متنفر باشه! اما اگر زاویه نگاهشو متفاوت می کرد! اونوقت جزء خوشبخت ترین زنان دنیا بود!

و یه چیز دیگه هم همیشه به خودم یادآوری می کنم

اینکه اگر آسیه به بدیهای شوهرش فکر می کرد، نمی تونست از بهترین زنان باشه و خانه ای نزد خدا داشته باشه! اینکه بدیهای همسر من، توجیهی برای بدی من نیست!

اینکه خدا روز قیامت از بدیهای خودم ازم سوال می کنه نه از بدیهای همسرم

سوم؛ آیا خدا داناست؟ آیا خدا می دونه من چقدر ظرفیت و گنجایش دارم؟ پس آیا ممکنه خدا منو در معرض امتحانی قرار بده که توان درست رد کردنش رو نداشته باشم؟ اگر خدا چنین کاری بکنه، حکمتش زیر سوال می ره! پس چنین کاری نمی کنه! محاله! محاله! محاله! محاله خدا به کسی مشکلی بده که از پسش برنمیاد!

هر وقت فکر کردی به یه در بسته خوردی، بدون حتما کلیدی داره وگرنه خدا جاش دیوار می ذاشت نه در!رد کردن امتحانهای خدا، سخته! خیلی سخت! اما قطعا و قطعا و قطعا ممکنه!

الهی تو این ماه شعبان، همه مون اول بدونیم وظیفمون چیه! دوم قدرت و توفیق انجام دادنش به نحو احسن بهمون داده بشه! سوم با انجام وظایفمون دل امام رو شاد کنیم و ظهورش رو نزدیک


بعد نوشت: دوستی تذکر دادند که چرا با اون خانم همدردی نکردی که می فهمم کتک خوردن، در شان شما نیست و اسلام راضی به این وضع شما نیست و ...

1. بهتر بود این همدردی که در واقعیت انجام شد را در پیام میاوردم!

2. واضحه که هیچ کسی از کتک زدن حمایت نمی کنه و فکر نمی کردم کسی نگفتن این مطلب رو دلیل بر حمایت بذاره!

3. مردی که همسرش رو کتک بزنه از مردهای نفرین شده است

مردی که همسر خود را کتک می‌زند

پیامبر اکرم (ص) به این مضمون فرمود: مردی که همسر خود را کتک می‌زند. خدای متعال آبروی او را در روز قیامت خواهد ریخت و او را در برابر چشم خلایق، رسوا خواهد ساخت.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر مردی که یک سیلی به صورت همسر خود بزند، خدای متعال به فرشته‌ای که مأمور دوزخ است دستور می‌دهد که آن مرد را در جهنم قرار داده و به صورت او هفتاد سیلی بزند.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: شخصی که بر صورت و چهره‌ی مسلمانی سیلی بزند، خدای متعال در روز قیامت استخوان‌های او را خُرد خواهد نمود و آتش جهنم را بر او مسلط خواهد نمود و در روز قیامت، با دستان بسته وارد آتش جهنم خواهد شد؛ مگر آنکه توبه نماید.

4. بد بودن رفتار اون مرد، هیچ شکی درش نیست! تمام حرف من این بود، که بد بودن اون مرد، دلیل بر بی محبتی کردن به او و بدی کردن و سرد کردن کانون زندگی از جانب همسر نیست! اگر این حرف من، عقلا، شرعا، قانونا مشکلی داره، بفرمایید

۹۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۲۳
بانو ایرانی